کاروان شهید رفت از پیش


وآن ما رفته گیر و می اندیش

از شمار دو چشم یک تن کم


وز شمار خرد هزاران بیش

توشهٔ جان خویش ازو بربای


پیش کایدت مرگ پای آگیش

آن چه با رنج یافتیش و به ذل


تو به آسانی از گزافه مدیش

خویش بیگانه گردد از پی سود


خواهی آن روز؟ مزد کمتر دیش

گرگ را کی رسد ملامت شاة


باز را کی رسد نهیب شخیش